Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایسنا»
2024-05-09@02:22:14 GMT

قصه کودکانه شنل قرمزی

تاریخ انتشار: ۲ بهمن ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۱۹۶۵۹۱

قصه کودکانه شنل قرمزی

روزی روزگاری در یک جنگل بزرگ، کلبه‌ی کوچکی وجود داشت. در اون خانه زن و شوهر مهربانی با دختر کوچکشون زندگی می‌کرد.

به گزارش ایسنا بنابر اعلام موشیما، مادر دخترک، خیاط خیلی ماهری بود. یک روز او برای دخترش یک شنل و یک شال قرمز زیبا دوخته بود و دخترش هر روز اون‌ها رو می‌پوشید. به همین دلیل از اون روز به بعد همه‌ی مردم او را شنل قرمزی صدا میکردن.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بیشتر بخوانید: قصه

یک روز مادر شنل قرمزی او را صدا کرد و گفت:

دختر عزیزم، میخوام ازت خواهش کنم که این نان خونگی رو با این کره‌ها و کیک میوه‌ای برای مادربزرگت ببری!

شنل قرمزی گفت:

خیلی خوشحال میشم مادر. اما من خیلی وقته که مادربزگو ندیدم. میترسم از یادم رفته باشه که خونه‌ی اون کجاست و چه شکلی است!!

مادر پاسخ داد:

دختر عزیزم، من مطمئنم که اگه راه بیوفتی، حتما یادت میاد.

شنل قرمزی به سمت جنگل راه افتاد. او یک سبد حصیری در دست داشت که خوراکی‌های مادر بزرگ را در اون گذاشته بود و رویش یک پارچه‌ی قرمز انداخته بود. او در حالی که در مسیر جنگل می پرید و دنیا را تماشا می کرد، آرام آواز می خواند.

یک گرگ وحشی آهنگ شیرین شنل قرمزی رو شنید. گرگ موجودی شرور و حریص بود و دلش میخواست که شنل قرمزی رو برای صبحونه، یه لقمه‌ی چپ کنه. اما اون جرات این کار رو نداشت. چون یک مرد هیزم شکن با سگش همون نزدیکی مشغول به کار بود.

اما گرگ اصلا نمیتونست جلوی خودش رو بگیره، چون ذاتش این اجازه رو بهش نمیداد. پس گرگ برای اینکه توی دردسر نیوفته، به جای اینکه به شنل قرمزی حمله کنه، آروم و موقر به سمتش رفت و گفت:

سلام، شنل قرمزی. توی این صبح زیبا و دل انگیز کجا میری؟

شنل قرمزی جواب داد:

برای دیدن مادربزرگم میرم تا براش نان و کره و کیک میوه‌ای ببرم.

گرگ پرسید:

مادربزرگت کجا زندگی می کنه دختر ناز؟

او پاسخ داد:

در وسط وسط جنگل!

گرگ با صدای آرامی گفت:

آه، بله. من اون خانه رو می شناسم، اما الان دیگه باید برم. ازت خداحافظ دختر کوچولو. خیلی مراقب خودت باش. جنگل برای دختر کوچکی مثل تو خیلی خطرناکه!!

قبل از اینکه شنلقرمزی وقت داشته باشه که جواب گرگ رو بده، اون رفته بود!

شنل قرمزی اصلا عجله نداشت. او عاشق جنگل بود و می‌تونست ساعت‌ها به تنهایی در اونجا بازی کنه.
اون دنبال پروانه‌ها می‌دوید و به سنجاب‌ها نگاه میکرد. او یک خرگوش رو دید که از میان سرخس‌ها پرید و یک زنبور که شهد گل‌های وحشی رو مینوشید.

او حتی به یکهیزم شکن برخورد کرد که در حال بریدن کنده‌های درختان بود.

هیزم شکن به مهربانی گفت:

شنل قرمزی تنهایی داری کجا میری؟

شنل قرمزی جواب داد:

من میرم که مادربزرگمو ببینم. ولی الان باید عجله کنم چون ممکنه که دیر برسم!!

در حالی که شنل قرمزی در حال بازی بود، گرگ بداخلاق تا اونجا که می‌تونست به سمت وسط جنگل دوید و خانه مادربزرگش را پیدا کرد.
مادربزرگ تنها زندگی می‌کرد. اون به شدت ضعیف بود و به ندرت از تختش بلند می شد. و اون روز هم مثل همیشه توی تختش دراز کشیده بود.
گرگ به سمت در خانه‌ی مادربزرگ دوید و در زد . تق تق تق

پیرزن پرسید:

کیه کیه در میزنه؟

گرگ در حالی که سعی می‌کرد صدای شنل قرمزی رو تقلید کنه، گفت:

من شنل قرمزیم مادربزرگ.

بیشتر بخوانید: کتاب قصه

مادربزرگ گفت:

بیا داخل عزیزم. ضامن در رو بکش و در رو باز کن.

گرگ در رو باز کرد و وارد شد.

می تونید تصور کنید که مادربزرگ چقدر از دیدن گرگی که در مقابلش ایستاده بود، شوکه شد. اون از ترس یخ کرد و لحظاتی بعد، گرگ وحشی گرسنه مادربزرگ رو یک لقمه‌ی چپ کرد.
اما گرگ هنوز سیر نشده بود. اون دوست داشت که شنل قرمزی رو مزه کنه. پس لباس‌ها مادربزرگ رو پوشید، روی تخت دراز کشید و منتظر شنل قرمزی شد.

بعد از یک ساعت یا بیشتر، شنل قرمزی به خانه‌ی مادربزرگ رسید. به سمت در رفت و در زد. تق تق تق.

گرگ گفت:

بیا داخل عزیزم. ضامن در رو بکش و در رو باز کن.

شنل قرمزی با خودش فکر کرد:

یادم نمیاد که صدای مادربزرگ اینقدر کلفت بوده باشه!!

اما وقتی وارد خانه شد، مادربزرگش رو دید که مثل همیشه روی تختش دراز کشیده بود.

شنل قرمزی گفت:

مادربزرگ، مادرم منو فرستاده تا این نان و کره و کیک میوه‌ای خوشمزه رو برای شما بیارم!!

گرگ گفت:

اوه، تو چقدر مهربونی دخترم، بیا اینجا تا یک ماچ گنده بهت بدم!!

شنل قرمزی که اگه یادتون باشه خیلی وقت بود که مادربزرگش رو ندیده بود، به تخت نزدیک شد.

شنل قرمزی گفت:

مادربزرگ، چه دماغ بزرگی داری.

گرگ گفت:

چون اینجوری میتونم بوی خوب تو رو بهتر بفهمم عزیزم!!

و مادربزرگ، چه گوش های بزرگی داری.

گرگ گفت:

برای اینکه بتونم صدای تو رو بهتر بشنوم عزیزم.

و چه چشمای درشتی داری مادربزرگ!!

منبع:

قصه شنل قرمزی

انتهای رپرتاژ آگهی 

منبع: ایسنا

کلیدواژه: قصه کودکانه کتاب قصه ی مادربزرگ گرگ گفت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۱۹۶۵۹۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

گلایه شهروندان گرگانی از نصب دکل مخابرات در جنگل + فیلم

به گفته شهروند خبرنگار ما مدتی است در جاده ناهارخوران واقع در شهرک آپادانا مقابل آپادانای ۱۱ شهر گرگان اقدام به نصب دکل مخابرات در داخل جنگل کرده اند. این موضوع رنجش شهروندان گرگانی را در پی داشته است و بار‌ها این موضوع را پیگیری کرده اند تا دکل‌های مخابراتی در اطراف این جنگل قرار داده شود تا از تخریب بخشی از جنگل جلوگیری شود.

شهروند خبرنگار ما با ارسال فیلم از مسئولان درخواست رسیدگی کرد.

متن پیام شهروند خبرنگار
باسلام وقت شما بخیر، قرار است دکل مخابرات در داخل جنگل شهر گرگان در مقابل شهرک آپادانا قرار دهند این اتفاق موجب تخریب قسمت‌هایی از جنگل می‌شود و ما بار‌ها درخواست کردیم این پروژه را در داخل جنگل اجرا نکنند. خواهش می‌کنم رسیدگی کنید.

بیشتر بخوانید:

نگرانی شهروند تهرانی از برج سازی در جنب باغ گیاه شناسی

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

برای یادگیری اصول تصویربرداری خبری به صفحه «آموزش تصویربرداری برای شهروندخبرنگاران» مراجعه کنید.

 

باشگاه خبرنگاران جوان شهروند خبرنگار شهروند خبرنگار

دیگر خبرها

  • پیشرفته‌ترین موشک‌ کروز روس‌ها سالم در جنگل پیدا شد | تصویر
  • برای حفاظت از جنگل‌های ایلام همه پای کار بیایند
  • دختر گمشده در جنگل دشت شاد کالپوش پیدا شد
  • پیدا شدن دختر مفقود شده در جنگل دشت‌شاد
  • دختر جوان گمشده در جنگل دشت شاد پیدا شد
  • مفقودی دختر ۲۷ ساله در دشت شاد کالپوش میامی/ امکانات بسیج شدند
  • فیلم| جنگل عمودی با ۸۰۰ درخت؛ واحه‌ای برای انسان‌ها و پرنده‌ها
  • چگونگی استفاده از هوش مصنوعی برای جلوگیری از قاچاق چوب + فیلم
  • گلایه شهروندان گرگانی از نصب دکل مخابرات در جنگل + فیلم
  • آموزش پشتکار به کودکان با هنر نمایش و سرگرمی